سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وبلاگ شخصی سید مجتبی امین

خیلی جدیه نمی خواد سر بزنید ولش کن
صفحه خانگی پارسی یار درباره

زمین و آسمان را باید گره زد

قوه ایی در انسان وجود دارد که به آن  عقل عملی می گویند و وظیفه اش تدبیر امور مادی انسان است. ایجاد ملکه ی عدالت برای طرح ریزی بهترین زندگی در پست ترین مراتب عالم که مرتبه ی مادی است:

تو را ز کنگره ی عرش می زنند صفیر         ندانمت که در این دامگه چه افتادست

اگر انسان بتواند این قوه را در خود تقویت کند و با توجه به اقتضائات اجتماعی و روابط بیرونی امور خود را با ملکه عدالت تدبیر کند آنگاه این قوه آماده شده است برای اداره ی فردیت و تنظیم قوای نفسانی و روحانی انسان. با توجه به این بینش، کار در فضای اجتماعی رشدی به انسان می دهد که با هیچ مدرسه و مکتب و استادی قابل مقایسه نیست.  انباشت ذهن از نظریه ها و معارف بدون اتصال آن ها به متن زندگی هیچ منفعت و حاصلی برای سالک ندارد مگر احساس رشد و جهل مرکب. محال است سکرات موت به صورت های ذهنی که تبدیل به ملکه نشده اند رحمی بکند و چیزی از آن ها را باقی بگذارد. کسی که اسم خود و نزدیکان خود را حین مرگ فراموش می کند چگونه می تواند علمی که بر قلبش حک نشده را توشه ی آخرت خود سازد؟!  

باید مسئولیت داشت و تمرین کرد که چگونه در شرایط حساس، انسان می تواند بر نفس خود مسلط باشد و عنان از کف ندهد. زندگی روتین و تکراری بدون داشتن بینش، جز مرگِ انسان معنای دیگری ندارد اگرچه حیات حیوانی ادامه پیدا کند. با این وجود جمعیت انسانهای روی زمین خیلی هم زیاد نیست و انسان ها در کره ی زمین تنها هستند. مرگ و شب قبر از این تنهایی پرده برمی دارد و آنجاست که متوجه می شود جز خدایش کسی را نمی شناسد و به یاد یک سوال آشنا می افتد: 

 ألیس الله بکاف عبده- آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟! 


شیرها و روباه ها

نوشته ایی از سجاد صفارهرندی در باب دسته بندی های سیاست و سیاستمداران


در عالم سیاست و سیاستمداران دسته بندی­های متعددی وجود دارد اما شاید دوگانه­ای که ویلفردو پارتو (اقتصاددان و جامعه شناس ایتالیایی) کمتر شنیده شده باشد. پارتو سیاستمداران را به دو گروه «شیرها» و «روباه­ها» تقسیم می­کند. بر اساس مبنایی که او در نظریه جامعه شناسی خود دارد، هر یک از این دو تیپ را با یکی از غزایز اصلی وجود آدمی مرتبط می­شمارد: در وجود شیرها «غریزه ابقا و تداوم» برجسته است، حال آنکه روباه­­ها بیشتر با «غریزه ابداع» معرفی می­شوند.
سیاستمداران شیر صفت آنهایی هستند که با تأکید بر تداوم و استمرار ارزشها، مصالح عمومی و منافع جمعی، متهورانه و سرسختانه از مرزهای آن حراست می­کنند. در مقابل، روباه صفتان کارویژه اصلی خود را در خلاقیت و ابداع اندیشه­ها و راه­های جدید برای حل مسائل و مشکلات می­بینند. آنها اهل معامله و مذاکره و توافق در جهت پدید آوردن راه حل گره­های کور هستند. پارتو بر آن است که کار سیاست توسط یکی از این دو دسته به تنهایی راست نمی­آید. در واقع، وصول به وضع مطلوب در حوزه سیاست از طریق ایجاد نوعی تلفیق و تعادل میان شیرها و روباه­ها پدید می­آید.
***
تا چند روز آینده دور جدید مذاکرات هسته­ای ما و غرب در ژنو آغاز می­شود. مذاکراتی که ما، با استفاده از استعاره پارتو، از موضعی روباه صفتانه به آن وارد می­شویم. طبیعی است که هنوز زمان مناسبی برای ارزیابی نتایج و دستاوردهای این نوع ورود جدید به مسأله نیست.  اما در همین نقطه آغاز نباید دو ملاحظه مهم را از نظر دور داشت.
اول، اینکه اگر روباه­ها به لطف الهی و به اتکای تدبیر و زیرکی خود، امکانی برای حصول توافقی متضمن احقاق حقوق و حفظ عزت ملی بیابند، باید به آنان دست مریزاد گفت و نام شان را در سلسله قهرمانان ملی نگاشت. اما در عین حال، نباید از یاد برد که اگر چنین توفیقی برای روباهان حاصل می­شود، جز به پشتوانه ده سال مقاومت و پایداری شیران نبوده است. شیرانی که تهور و دلاوری شان در حراست از حقوق مسلم هسته­ای و تقویت عمق استراتژیک ایران در عراق و سوریه و لبنان و فلسطین برگ­های متعددی برای بازی بر سر میز مذاکره فراهم آورده است. ما از یاد نبرده ایم و روباهان نیز نباید فراموش کنند که دشمن گرگ صفت ده سال پیش (یا نهایتاً هشت سال پیش) در واکنش به تعامل نرمخویانه و روبه صفتانه ما چگونه عزت و منافع ملی را هدف قرار داد و بیشرمانه بر سر میز مذاکره و در بسته پیشنهادی خود، به ازای تعطیلی دائمی تأسیسات هسته­ای ایران دادن یک هواپیمای ایرباس و ایجاد شغل مناسب برای دانشمندان هسته­ای را وعده کرد! اگر در لحن و پیشنهاد گرگ­ها تغییری ایجاد شده است، سببی جز غرش شیران ندارد و این نکته­ای است که روباهان نباید فراموش کنند.
دوم، اینکه روباه صفتی چنان که شرحش رفت، اقتضای تدبیر و زیرکی دارد. قبل و بعد از رقابت انتخاباتی 1392 وعده داده شده که مشکل پرونده هسته­ای ایران بدون هیچ گونه تضییع حقوق ملی و صرفاً با تدبیر و ظرافت دیپلماتیک حل و فصل خواهد شد. طبیعتاً مطالبه ملت نیز همین است و نه حل و فصل موضوع به هر طریق ممکن. گره خوردن بیش از اندازه مسأله هسته­ای به مولفه­های گوناگون اقتصاد و سیاست داخلی می­تواند زمینه را برای چنین انحرافی فراهم آورد. دشمن نیز طبعاً بیکار ننشسته است و میزان دشمنی خود را با یک لبخند یا احوال پرسی صمیمانه تغییر نمی­دهد. شوق فراوان برای حل و فصل مسأله نباید کار را به نوعی تسامح و ساده لوحی بکشاند. در عرف، جانوری که به بلاهت و ساده لوحی شناخته می­شود، روباه نیست!
حلقه جهاد فکری طلوع


چگونه از رهبری انتقاد کنیم؟




برای قضاوت در زمینه ی تشخیص های رهبری دو حالت مفروض است:

حالت اول: هر کس خودش  -به نحوی که تفصیل آن را خواهم گفت- تحقیق و بررسی کند.

حالت دوم: از طریق امارات و بصورت تقلیدی که مفید ظن و عقلایی است به نتیجه برسد. همانند قاضی که مثلا برای اثبات جرم و قضاوت یا خودش می بیند و یقین می کند و یا از طریق شهادت دو عادل استفاده می کند و حکم را صادر می کند.


برای هر کدام از این دو روش سازو کارهای فقهی و عقلایی مشخصی وجود دارد که عدم التفات به آن ها انسان را به قضاوتی مبتنی بر حب و بغض می کشاند. اطلاع به این ساز و کارها اطلاع به مبانی فقهی است که در ساختار سیاسی وظیفه ی خبرگان رهبری است. ایشان عده ایی فقیه هستند که مورد قبول جامعه اند و لحظه به لحظه شرایط و صفات ولی فقیه را بررسی می کنند و اگر در یک تصمیم گیری خودمحوری و یا بی تدبیری ولی فقیه بر آن ها احراز شود سریعا اقدام به اقامه ی دلیل از ایشان و اگر کار به جایی برسد که احراز شرایط ولی فقیه مخدوش شود اقدام به رای گیری مجدد می کنند.


مردم ما از حالت دوم برای قضاوت درباره ی تشیخص های رهبری استفاده می کنند و البته این نیز کاملا عقلایی است که از تمام کشور عده ایی با شرط تخصص و تقوای بالایی که دارند و مورد اعتماد مردم هم هستند قاضی قرار بگیرند. همه ی مردم وقت و توان و حوصله ی تحقیق و بررسی با آن مقدمات علمی را ندارند چه راهکاری بهتر از این می توان انتخاب کرد که بیش از صد نفر متخصص که عدالت و مقبولیت مردمی هم دارند نسبت به نحوه ی اجرای احکام قضاوت کنند. این خود بزرگترین اماره است که افاده ظن می کند و اعتبار بسیاری خواهد داشت.

حال اگر بخواهیم از روش اول استفاده کنیم باید ببینیم چه مقدمات و شرایطی را باید کسب کنیم؟ اعضای خبرگان رهبری که در کمیسون های مختلف رفتار رهبری را رصد می کنند چه شرایطی را دارا هستند؟

اول این که چون جایگاه ولایت فقیه یک جایگاه فقهی است برای فهم تشخیص های ولی باید تسلط بالایی به عناوین فقهی داشته باشیم. اگر این عناوین را نشناسیم رفتار ها برایمان یا توجیه ندارد که در این صورت: یا باید سکوت کنیم یا برداشت منفی از آن ها می کنیم که مثلا به خودکامگی و ... می رسیم و یا در دامن افراط خواهیم افتاد و بدون فهم آن ها برداشت ماورایی می کنیم.

همه ی این سه حالت ریشه در عدم شناخت عناوین فقهی ست برای مثال اگر کسی که هیچ اطلاعی از نماز خواندن مسلمانان نداشته باشد و فردی را حال نماز ببیند، او را مریض روانی می خواند چرا که با خودش حرف می زند و بی دلیل دولا و راست می شود.

ما مسلمانان فکر می کنیم به همه ی ابواب فقهی مسلط هستیم درحالی که به خاطر وضعیت شیعیان و این که غیر از دوران پیامبر و امام علی علیه السلام دیگر حکومتی در اختیار فقه شیعه نبوده است، ابواب سیاسی و اجتماعی فقه در توده ی مردم بسیار مبهم و ناآشناست، برخلاف اهل سنت که از ما در این زمینه جلوتر بودند و مبتنی بر فقه خود سالها حکومت داری می کردند. خود بخود اگر عنوان فقهی باشد که مصداق نداشته نباشد فقها به آن نمی پردازند چرا که به درد مردم نمی خورد ولی امروز که بستر برای حکومت فقیه مهیا شده است باید با این ابواب و عناوین آشنا شویم. اعضای خبرگان همه ذائقه ی فقهی دارند و با فضای فکری شارع آشنا هستند.

دومین شرط برای قضاوت، «شناخت موضوع مدنظر» است. کسی می تواند نسبت به رفتاری از هر شخصی قضاوت کند که به تمام قرائن و دلائل و شهود و همه ی جوانب تسلط کافی داشته باشد. اخبار او باید بسیار موثق و محکم باشد. او باید شناخت خوبی از اشخاص و رجل داشته باشد و با روحیات هرکدام آشنا باشد. گاهی برای تحلیل رفتار یک مجرم قاضی ساعت ها تلاش می کند تا بتواند انگیزه ها و زوایای پنهان جرم را کشف کند این ها همه برای بررسی رفتار انسانی عادی است در حالی که نسبت به ولی فقیه که اولا برابر است با یک پروفسوری که تمام عمر خود را در مسائل علمی گذرانده و نسبت به جهان یک بینش مشخص دارد و از طرف دیگر تجربه ی بسیار بالایی در حکومت داری دارد و از طرف دیگر رفتار حکیمانه و مستدل دارد و خلاف عقلا کاری انجام نمی دهد، باید بررسی ها خیلی دقیق تر و محکم تر باشد. او ورژن بالایی از انسان عاقل و حکیم در میان انسان هاست وگرنه هیچکس ظن همچین جایگاهی را برای او نمی برد. این مواردی که گفتم هیچ کدام به شخص خاصی اشاره ندارد و منظورم جایگاه شرعی و عرفی ولی فقیه است.

از هر دوی این دوشرط مهم تر شرط سوم است که معمولا ما در آن ضعف جدی داریم و اصلا آن را به عنوان ملاک هم لحاظ نمی کنیم و آن:

 "انسان شناسی" است.

هر کس که قصد اظهار نظر درباره ی انسان و جهان چه بصورت مصداقی و چه بصورت مفهومی داشته باشد باید ابتدا انسان را بشناسد، بعد به دنبال قواعد فقهی و شناخت موضوعات و شواهد برود. شناخت قوای انسان و نحوه ی خلقت او در تحلیل انسان مهمترین نقش را دارد. متأسفانه آنچه امروز به عنوان تحلیل تاریخ خوانده می شود یک مشت اطلاعات خام و بی مصرف است که کنار هم گذاشته شده اند و صرفا با یک سری قرائن مشکوکه به جمع بندی می رسند. انسان یک هویت فردی دارد و یک هویت اجتماعی. هردوی این ابعاد باید با ظرافت تمام از طریق معرفت شناسی معقول و منطقی موشکافی شود. باید ابتدا مبنای انسان شناسی مشخص شود سپس مبتنی بر آن مبنا انسان و مصادیق انسانی را تحلیل کرد. اتفاقا برگ برنده ی ما که پیروزی جبهه ی حق را تضمین می کند همین انسان شناسی است. جبهه ی باطل چون انسان را یک موجود زمینی و مادی تفسیر می کند هیچ وقت موفق نمی شود انسان را در همه ی ابعاد وجودی اش تسخیر کند. چرا که او فکر می کند همین که مثلا احتیاجات مادی و یک سری ظواهر فرهنگی او را تامین کند او را تسخیر کرده است در حالی که در انسان شناسی صحیح، اساسا انسان تسخیر ناپذیر است. البته این بحث مفصل است ولی برای شاهد مثال می توانید به تئوری "قدرت" نیچه مراجعه کنید و یا تئوری فریدمن در اقتصاد و یا نظر فروید نسبت انسان. علت پیروزی پیامبر درجامعه ی عرب جاهلی و تشکیل حکومت اسلامی ظرف 10 یا 12 سال همین امر بود. او چیزی را در درون انسان ها بیدار می کرد که در اندیشه ی مشرکین جایگاهی نداشت.

در اصطلاح علما به این سه ملاک به ترتیب اهمیت می گویند: هستی شناسی(انسان و جهان)، بایدشناسی، موضوع شناسی.

ممکن است عده ایی بگویند: شما دیگر سخت می گیرید یک قضاوت که اینقدر طول و تفصیل ندارد و یا بگویند: خب بگو نمیخای بحث کنی دیگه.

من به این سه معتقدم و نسبت به همه ی انسان ها لحاظ این سه را ضروری می دانم وگرنه تحلیل ما یک تحلیل زود گذر سطحی و بی فایده خواهد بود. ما وقت برای آنارشیست بازی و تغییر هر لحظه ی فکرها وتحلیل هایمان نداریم. یکبار باید بنشینیم و با این مقدمات افراد و تاریخ را بررسی کنیم. برخلاف عنوان مقاله این روش نقد همه ی انسان های تاریخ ساز بشر هستند و ربطی به اشخاص و اعتقادات خاص ندارد.

با این زیربنا هر کسی هر تحلیل برای ارائه دارد اگر مطرح کند بنده سراپا  گوش خواهم شد. برای بنده روش بحث و گفتگو مهمتر از خود نتیجه است.


'من مادر هستم' به هشت دلیل فیلم خوبی است:

 

به مناسبت توزیع فیلم سینمایی "من مادر هستم" در سینمای خانگی

 

 

اول: قصه ی پر حجم و جذابی دارد

دوم: پرداخت قصه بسیار کافی و دقیق است بطوری که فیلمساز حدودا یک سوم اول فیلم را برای پرداخت فضا و تم قصه صرف می کند.


سوم: حوادث و اتفاقات فیلم مبتنی بر علت و معلول پیش می رود و هر اتفاقی معلول یکی از  شرایط و روحیات خاص شخصیت هاست نه این که چون کارگردان دوست دارد و یا مثل هیس دخترها فریاد نمی زنند چون فیلمساز قصد ارائه یک بیانیه اجتماعی دارد پس باید فلان اتفاق بیفتد. اتفاقات خودشان همدیگر را بازتولید می کنند.


چهارم: آدم بدهای قصه انگیزه ی مشخص و قانع کننده ایی برای رفتار غلط خود دارند و ریشه ی رفتار های منفی به همه ی رفتار ها و روش زندگی آن ها بر می گردد و  حوادث فیلم به گذشته و مدل زندگی متصل می شود. در نتیجه در این فیلم انسان بالذات سیاه نداریم.


پنجم: حتی در این نوع زندگی می توان مادری فداکار را پیدا کرد که نقطه ی امیدواری و سفید قصه است و دیالکتیک رفتار درست و رفتار غلط را پابرجا نگه می دارد نه انسان سفید یا انسان سیاه.


ششم: فیلمساز به خاطر مجموعه ی قصه و شخصیت پردازی، نگاه مخاطب را به آدم های قصه از سطح به عمق روحیات و زندگی آن ها ارتقا می دهد و کارگردان فیلم را از بسیاری از ظواهر رد می کند و به دغدغه ها و سبک زندگی آن ها می رساند.


هفتم: فیلم اسیر روشنفکر بازی های رایج در سینمای ایران نمی شود و به نماد گرایی و نسخه پیچی های فیلسوفانه مبتلا نمی شود. اگر هم حرفی می زند همان چیزی است که مخاطب از قصه حس کرده و با فراز و نشیب آن آشنا شده است نه این که مثل هامون هیچ حس انگیزی بین دغدغه ی شخصیت اصلی با مخاطب برقرار نشود و مخاطب صرفا اطلاع پیدا کند.


هشتم: توصیف کامل یک سبک زندگی با تمام ملازمات و جنبه های مختلف آن بهترین تم برای روایت یک قصه است و می تواند فاصله مخاطب را با شخصیت ها کم کند و مخاطب را در دنیای آن ها ببرد.


من مادر هستم فیلمی از فریدون جیرانی

حاج اسماعیل دولابی: زرنگ باش گیج نباش خنگ نباش

مرحوم حاج اسماعیل دولابی می فرمایند:

پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت ا...
ین‌جا‌ را مرتب کنید تا من برگردم
خودش هم رفت پشت پرده.

از آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه کار می‌کند، می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند

یکی از بچه‌ها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی.
یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید

یکی از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی‌گذارم کسی این‌جا را مرتب کند.

یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی‌گذارد، مرتب کنیم.

اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب می‌کرد همه‌جا را
می‌دانست آقاش دارد توی کاغذ می‌نویسد
هی نگاه می‌کرد سمت پرده و می‌خندید. دلش هم تنگ نمی‌شد.
می‌دانست که آقاش همین ‌جاست
توی دلش هم گاهی می‌گفت اگر یک دقیقه دیر‌تر بیاید باز من کارهای بهتر می‌کنم

آن بچه‌ شرور همه جا را هی می‌ریخت به هم، هی می‌دید این خوشحال است، ناراحت نمی‌شود

وقتی همه جا را ریخت به هم، آن وقت آقا آمد....

ما که خنگ بودیم، گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود،

کلی چیز گیرش آمد...

" زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش "

شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش

نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن

خانه را مرتب کن، تا آقا بیاید